داستان آشنایی و جدایی من از مجاهدین خلق – قسمت سوم
داستان آشنایی و جدایی من از مجاهدین خلق – قسمت سوم
علی اکرامی از انجمن نجات مرکز خوزستان یکشنبه 23 شهریور 1404

علی اکرامی
برقراری ارتباط مخفیانه با سفارت اتحاد جماهیر شوروی سابق و تبادل اسناد مخفیانه و در مقابل دریافت تجهیزات مخابراتی و بیسم های پیشرفته و همچنین تشکیل یگانهای نظامی موسوم به میلیشیا و انجام رژه در تهران و برخی از استانها نشان داد که رجوی بدنبال تقابل با جمهوری اسلامی است.
رهبری مجاهدین خلق همچنین با اعزام هواداران به جبهه های جنگ ایران و عراق با توجیه دفاع مستقل در مقابل تجاوز ارتش عراق بدنبال جمع آوری سلاح و انتقال به پشت جبهه برای تقابل آینده بود. در حالیکه ارتش و دیگر نیروهای نظامی ایران در مقابله با تجاوز دشمن بعثی بودند مجاهدین خلق با انتشار اعلامیه سیاسی نظامی شماره 25 در تاریخ 28 خرداد 1360 جنگ تمام عیار با جمهوری اسلامی را آغاز کرد. در این اطلاعیه ضمن اعلام رسمی شورش مسلحانه در قالب، مقاومت انقلابی از هر طریق با ذکر کیفر به زودی و مضاعف آمران و عاملان، فرمان شروع عملیات تروریستی را آغاز نمود. موج ترورها و انفجارات شروع شد.
با انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری و ترور هزاران نفر از نیروهای وابسته به انقلاب و از طرف دیگر دستگیری و برخورد قانونی با هواداران سازمان و رو در رویی با دولت نوپای انقلاب که از قبل هم قابل پیش بینی بود وارد فاز جدیذ نظامی شد. رجوی پیش بینی کرده بود که جمهوری اسلامی در مدت 6 ماه سرنگون خواهد شد. من و دیگر هواداران که در آن مقطع در قالب هوادار و البته بصورت تمام وقت فعالیت می کردیم را در شوک فرو برد. علیرغم اینکه تجربه سیاسی زیادی نداشتیم ولی با توجه به حمایت اکثریت بالای مردم از انقلاب و رهبری آن این اقدام سازمان برایمان قابل درک نبود و حقانیت آن زیر سوال بود. علیرغم پیش بینی رجوی مبنی بر سرنگونی جمهوری اسلامی در مدت 6 ماه رجوی بهمراه بنی صدر نخستین رییس جمهور ایران در تاریخ 7 مرداد به فرانسه گریخت.
از 30 خرداد تا آبانماه سال 60 بسیاری از هواداران که محلی برای مخفی شدن از طرف سازمان برایشان فراهم نشده بود دستگیر و یا در دیگر شهرها و روستاها مخفی شدند. که من هم یکی از این هواداران بودم. علیرغم سختی های زندگی مخفی و آوارگی و دربدری در شهرهای مختلف و با وجود اینکه شروع مبارزه مسلحانه در ذهن من یک اقدام زودرس و چپ گرایانه و بدون درک مشخص از اوضاع مشخص بود ولی در درون دنیای صادقانه خودم باور عجیبی به مجاهدین خلق داشتم . و هر گونه تلاش برای جدایی را خیانت به دوستانی می دانستم که زندان و یا اعدام شده بودند. البته در همان مخفی گاهم گاها سوالاتی به ذهنم میزد که اگر قرار است جمهوری اسلامی در مدت 6 ماه سرنگون شود چرا رجوی بهمراه بنی صدر از ایران گریخت؟ و چرا رجوی در کنار نیروهایش نماند؟ روز 5 آذرماه سال 1365 به کمک تیم های قاچاق انسان مجاهدین خلق از مرز خاش از ایران خارج و به پاکستان رفتم. ودر این کشور بار دیگر به تشکیلات مجاهدین خلق در شهر کراچی وصل شدم.
نزدیک به یکماه در پایگاه موسوم به الهی بودم تا اینکه بهمراه 15 نفر دیگر از فرودگاه اسلام آباد به عراق رفتیم. در پاکستان که بودم ضمن مراجعه به دفتر کمیساریای ملل، پناهندگی کشور هلند به من داده شد. ولی کارت و کلیه مدارک پذیرش پناهنگی من در همان پایگاه الهی شهر کراچی و قبل از پرواز به عراق از من گرفته شد. در آن روز بدلیل اعتمادی که به مسئولین مجاهدین خلق داشتم برایم سوال نشد که چرا کارت پذیرش پناهندگی کشور هلند را از من گرفتند؟ البته سالهای بعد فهمیدم که مسئولین مجاهدین با سواستفاده از کارت ها از کمیساریا ملل کمک مالی دریافت می کند. و از طرف دیگر این کارت ها از طرف دیگر اعضا برای تردد در کشورهای اروپایی مورد استفاده قرار می گیرد. در یک مورد که از فریدون سلیمی از معاونین پایگاه موضوع کارت پناهندگی را پیگیری کردم گفت در عراق به شما تحویل داده میشود! در حالیکه بعد از اعزام به عراق هیچگاه نتوانستم از وضعیت پاس پناهندگی ام اطلاع پیدا کنم. حضور در عراق و قرار گرفتن در کنار دیگر دوستان و همشهری هایم که سالها آنها را ندیده بودم انگیزه جدیدی به من داد که دیگر به این موضوع فکر نکنم.
ادامه دارد
علی اکرامی